دخترای کوچه پایینی _ آموزش نویسندگی



 جلسه سوم هنرکده سروش .   از داستان کوتاه و فی البداعه ای که مینویسم ،  پیش آگاهی درون پیرنگ رو نسبت به مقدمه و سیر صعودی تفکیک بدید و مشخص کنید .  2_تعیین کنید که کشمکش های داستان کوتاه از چه نوعی هست؟  3_ده غلط محتوایی هم درونش میزارم  تا شما هر ده تا رو جلسه بعد پیدا کنید .  در ضمن هفته گذشته  که سی خطا و غلط بود. برخی از دوستان. رفته بودن غل، املایی برام پیدا کرده بودن ، که من نمیدونستم بخندم یا گریه کنم ؟.    غلط درون مایه ،  ترتیب.پیرنگ اصلی ، شخصیت پردازی ، توصیفی ، گره ی زمانی ، داستانی ،  ، توصیف روایی ، سیر صعودی ناقص در مکان غلط ، یا عنصر روایی در مکان نادرست پیرنگ ، ، منظورم چنین غلطهایی بودش .  نه اینکه مثلا سرکار خانم مومنی  ذاتحسین ، برام املا  تصحیح کرده بودن ، که یکجا نقطه ی  ت  یکی زیاده  و تبدیل به  ث  شده .  . 


دیوارهای آجرپوش که پیچکها همچون بختک برویش خیمه زده اند و تمام چهار گوشه ی خانه را یک به یک تصرف نموده و از تمام دیوارها بالا رفته اند ، در گذر زمان طی سالیان متمادی این خانه همچون سوهان روحم بوده

هربار که از نبش کوچه اش گذر کرده ام ، بی اختیار به یاد تلخ ترین حادثه ی روزگارم افتاده ام . 

و هربار به یاد گناهی افتاده ام که نابخشودنی ست

گمان میکردم مرور زمان مشکل را حل خواهد کرد ، اما ، عذاب وجدان ، امانم را بریده . خسته شده ام ، میخواهم از این شهر بروم ،بلکه هرگز گذرم از نبش ان کوچه ی بن بست نیفتد و به مرور از خاطرم برود. 

در شهر من ، کوچه ای هست خمیده ، تنگ و خاکی 

انتهایش بن بست و درخت پیر انجیل

درختی که تکیه به بن بست زده ، و لمیده 

پنجره ای نیز همیشه انتهای کوچه بن بست ، باز مانده

و بیوه ی جوانی که غریب است در این شهر 

بیوه ی غریب ، چشم براه ست 

اما چشم براه کی؟ 

ده سال گذشته از تصادف مهیبی که جان پسر خردسالش و شوهرش را گرفت . اما او نیز جان سالم به در نبرده و گویی فلج شده . تصادفی که همزمان پاشنه ی آشیل من گشت ، تا رنگ خوشبختی از روزگارم برود. افسوس. عذاب وجدان هربار گلویم را میفشارد ، زندگیم ده سال است که کابوسی دهشتناک شده ، هربار از نبش کوچه گذر میکنم ، به دره ای از جنس ناباوری ها سقوط میکنم و از درون فرو میپاشم.

 ده سال پیش ، دقیقا شب یلدا بود که ، بیوه ی ساکن خانه ی اجاره ای ، ته کوچه ی بن بست انجیل ، در تصادفی سخت شوهرش و پسربچه ای هفت ساله را از دست داد ، و از آن بدتر قدرت ایستادنش را برای همیشه با ویلچری زنگارزده معاوضه نمود تا. زمینگیر و عزادار با رخت سیاه به چله ی سرد تقدیر بنشیند . 

 

باز تقویم به یلدا رسید _زمستان وارد شهر شد!. دگر بار باز پاییز از شهر گذشت ، 

رشت _سردش است!

جاده ها مرا میخوانند•••••

عزم من دلکندن و رفتن است••••

رسم جاده ها نیز هجرت است•••

بازوی بلند جاده ها از حومه ی شهر به غربت میروند ••

نمیدانم چرا، همواره ، شهر در حاشیه سردتر است•

چمدانم را در ایستگاه متروک جای نهادم

چیز چندانی در آن نبود 

لبریز از دفترهای سیاه و پر از واژه بود . 

یک مرد جوان و سفید پوش با پسربچه اش مرا سایه به سایه تعقیب میکنند 

واقعا ترسیده ام ، نگاه مردک غضب آلود است ، دست پسرک را بی وقفه میکشد، و کشان کشان با خودش به این سوی و انسوی میبرد ، بچه لنگ لنگان راه میرود ، و مردک در این یخبندان و سرمای شدید با یک عرقگیر سفید و نازک است ، برای لحظه ای تصور کردم که پا راه میروند ، 

برای انکه از انان بگریزم ناچار درون کافه ای خلوت رفتم و در عمق تاریکش پناهنده شدم

درون کافه ی ایستگاه قطار ، انتهای کافه بروی نیمکت چوب مینشینم . به گمانم گدا بودند ، یا بی خانمان

سفارش چای میدهم ، اما قهوه چی سه استکان چای درون دیس بروی میزم میگذارد، سرم درد میکند

چشمانم را لحظاتی میبندم ، 

شخص غریبی ، چای سبز را در فنجان مینوشد

اما خوب میدانم که چای بروی بوته اش سبز تر است تا فنجان!

از قهوه چی درخواست قهوه میکنم ،اما

قهوه چی این کافه ، حتی نمیداند قهوه چیست 

از من به طعنه میپرسد ؛ 

 چای تلخ ، سردتر؟.

   یا که 

  چای سرد ، تلخ تر؟ 

سکوت میکنم ، از پیرمرد های الکی خوش بدم میاید

_میگوید که از صفر تا صد چای را مدیون کاشف السلطنه و قاچاق مخفیانه ی بذر های بوته ی چای درون عصایش از هند به لاهیجان هستیم ، از من میپرسد ؛ میدانی پدر چای این سرزمین کیست؟ 

کودکی با حیرت از پدرش میپرسد ؛ مگه چای هم بابا داره؟ خب مثلا مادرِ ِ و پدر قهوه کیه؟ مادرقهوه چی شکلیه؟

پدرش فوت بر نعلبکی داغ چای میدمد ولی نمینوشد ،بلکه تنها عطرش را استشمام میکنند ، پدر با نیم نگاهی غضبناک به من ، و با لحنی کنایه آمیز به سوال پسرک پاسخ میدهد و با اشاره ی سر ، مرا خطاب قرار میدهد و میگوید؛ مادرقحبه اونیه که نیمه شب با ماشین زد مادرتو فلج کرد و فرار کرد 

مادرقهوه شکل این شخصی هست که منو تو را از ادامه حیات محروم کرد 

و الان خاطراتش رو توی چمدون در ایستگاه قطار جا گذاشته ، تا دست خالی با خیالی اسوده از وجدانش فرار کنه و به شهر جدیدی بره . 

من با لکنت میگویم ؛ ب ب ب بخدا غلط ک ک کردم ، نوجوان و احمق ب ب بودم که مست پشت فرمان نشسته بودم ، مث س س سگ پشیمانم ،  

قهوه چی میگوید؛ با کی حرف میزنی جوان؟. 

 

راه گریزی نیست 

از کافه خارج میشوم ، 

لبه ی سکوی ایستگاه قطار می ایستم ، تا سریع به محض توقف قطار ، واردش شوم ، پدر و پسرک لنگ لنگان سمتم هجوم می اورنددددد نمننننننن

 

(صدای بوق ممتد قطار و آژیر سوانح سکوت را جر میدهد و تمام حواس ها را جلب میکند ، مردم هجوم میاورند ، و قهوه چی پیر زیر لب میگوید ؛ طرف دیوانه بودش ، اومدش سه تا چای سفارش داد ولی نخورد ، با خودش حرف میزد ، حرص می خورد با چشماش بازی میکرد و باز با خودش حرف میزد و اخرشم پول چای رو نداد و دوید خودشو پرت کرد زیر قطار

 خدا نیامرز ، یکی نیست ازش بپرسه اخه ادم ناحسابی تو که قصد خودکشی داشتی ، پس دیگه سر صبحی چای خوردنت واسه چی بود؟ ، سر صبحی هنوز دشت و سفته نکرده بودم ک اینجور چای مجانی کوفت کرد و رفت اون دنیا

 


 . داستان کوتاه

 

داستان کوتاه، روایت نسبتا کوتاهی است که در آن گروه محدودی از شخصیت‌ها در یک صحنه منفرد مشارکت دارند و با وحدت عمل و نشان دادن برشی از زندگی واقعی یا ذهنی در مجموع تاثیر واحدی را القا می‌کنند. از نظر کمی، داستان کوتاه روایتی است کوتاه‌تر از رمان با کمتر از ۱۰ هزار کلمه که حوادث و اشخاص آن محدودندزز و برخلاف رمان که ممکن است تاثیرات متعددی بر خواننده بگذارد، تاثیر واحدی را القا می‌کند؛ بنابراین داستان کوتاه افشرده و خلاصه رمان نیست، بلکه ماهیت و ساختمان آن متفاوت است.

 

در داستان کوتاه از واقعه صحبت می‌شود؛ بدین معنی که اغلب داستان‌های کوتاه دارای یک واقعه بزرگ مرکزی است که حوادث و وقایع دیگر برای تکمیل و مستدل جلوه دادن آن آورده می‌شو

در داستان کوتاه یک نفر در مرکز ماجرا است که قهرمان داستان یا شخصیت اصلی است و معمولا یک نفر یا دو نفر به عنوان شخصیت‌های فرعی در کنار او برای پیشبرد حادثه داستان قرار می‌گیرند.

 

داستان کوتاه شکل هنری تازه‌ای است که پیشینه آن به سال ۱۳۰۰ شمسی برمی‌گردد؛ یعنی زمانی که محمدعلی جمااده نخستین مجموعه داستان خود « یکی بود یکی نبود » را به چاپ سپرد. صادق هدایت یکی دیگر از داستان‌نویسان کوتاه است که داستان‌نویسی با او به راه درست و اصیل خود می‌افتد.

 

 

2__داستان بلند 

 

داستان بلند به داستان‌هایی اطلاق می‌شود که خصوصیات رمان و داستان کوتاه را هر دو در خود داشته باشد. در این نوع داستان‌ها شخصیت‌های فرعی وجود دارند که خواننده را همیشه به سوی شخصیت‌های اصلی هدایت می‌کنند. نویسنده در داستان‌های بلند ابتدا باید شخصیت‌های اصلی داستان را انتخاب نماید و بر اساس معنایی که باید از آنها القا شود، شخصیت‌های فرعی را نیز وارد داستان کند و در شعاع حرکت این اشخاص قرار دهد.

 

حداقل حجم داستان‌های بلند کمتر از نصف حجم رمان‌ها است، (رمان‌ها معمولا کمتر از یکصد صفحه نیستند). داستان‌های بلند پایبند یک ماجرا هستند و این کش‌دار بودن ماجرا ممکن است از حوصله خواننده خارج باشد.

 

 

 

با توجه به اینکه ایجاز در داستان‌های بلند کمرنگ است و خود داستان هم در تمرکز یک ماجرا است، نوشتن آن نسبت به رمان کار راحت‌تری است.

 

صادق هدایت، لئون تولستوی و ارنست همینگوی از معروف‌ترین نویسندگان داستان‌های بلند هستند.

 

 

3__ رمان 

 

 

اصطلاح رمان از زبان فرانسوی وارد زبان فارسی شده و در ادبیات داستانی ایران، قالب ادبی مدرنی به شمار می‌رود.

 

رمان در اصطلاح، روایتی است نسبتا طولانی که شخصیت‌ها و حضورشان را در سازمان‌بندی مرتبی از وقایع و صحنه‌ها تصویر می‌کند. در واقع برای طول هر رمان اندازه‌ای مشخص نشده است. نویسنده در رمان به شرح و نقلی از حوادث زندگی می‌پردازد که در برگیرنده عواملی چون کشمکش، شخصیت، عمل داستانی، صحنه، پیرنگ و درون‌مایه است.

 

رمان با دن کیشوت اثر سروانتس نویسنده و شاعر اسپانیایی در خلال سال های ۱۶۰۵ تا ۱۶۱۵ تولد یافته است.

 

رمان فارسی نسبت به این نوع ادبیات داستانی در غرب، پدیده‌ای نوظهور است. 

اگرچه رمان فارسی بیشتر سرگذشت خود را در گرایش‌های عوام‌پسند ریسمان تاریخی که به تقلید از ترجمه‌های غربی نوشته می‌شد، طی کرده است اما ظهور حقیقی رمان در زبان فارسی تحت تاثیر دو جریان رخ داد؛ اول کاربرد زبان ساده در نثر توسط علی‌اکبر دهخدا و دوم با محمدعلی جمااده که با استفاده از زبان مردمی و محاوره‌ای، رمان را به ابزاری فعال، زنده و کارآمد در عرصه داستان‌نویسی معاصر ایران بدل کرد.

 

بنابراین رمان ایرانی قدمتی حدود صد ساله دارد و اولین رمان‌های ایران در آخرین سال‌های قرن گذشته و اولین سال‌های قرن حاضر نوشته شده‌اند.

 

از بهترین رمان‌های ادبیات فارسی می‌توان اثر مدیر مدرسه جلال آل‌ احمد و سووشون سیمین دانشور را نام برد.آموزش نویسندگی خلاق با استاد شهروز براری صیقلانی


آثار شهروز براری صیقلانی     رمان جدید            


معرفی 10 داستان کوتاه معروف جهان که در کمتر از 150 صفحه نوشته‌شده‌اند

دل تاریکی، جوزف کنراد/1899

داستان کوتاهی از نویسنده لهستانی الاصل درباره فردی بنام چار مارلو است که وسط رودخانه‌ای در کنگو در افریقای مرکزی پیاده می‌شود (برای مبارزه با فساد و .) و در یک داستان پیچیده به جستجوی مستر کورتس می‌پردازد. داستان حول حرص و طمع استعمارگران اروپایی می‌چرخد که با لفظ متمدن بیان می‌شود. خواننده با داستانی متراکم، تغزلی زیبا روبرو می‌شود.

رویاهای قطار، دنیس جانسون/ 2011

داستان زندگی تلخ فردی بنام رابرت گری نر را به تصویر می‌کشد که غرب وحشی را تجربه کرده و وارد قرن 20 می‌شود.خانواده خود را از دست داده و به امید ساختن زندگی جدید شاهد تغییرات شگرف در جامعه آن روز امریکا می‌شود.

ساعت ستاره، نوشته کلریس لیسپکتور/ 1977

این رمان در سال 1977 و بعد از مرگ نویسنده برزیلی منتشر شد. رمان درباره ماکابه‌آ زنی جوان است که زاغه‌نشین حومه ریو در برزیل بوده و عاشق فیلم و کوکاکولا است. فصل آخر غم‌انگیز و زیبا و دل‌خراش است و ترجمه بنجامین موزر نیز بر زیبایی آن افزوده است.

شب‌های بی‌خوابی، نوشته الیزابت هاردویک/

داستانی غیرخطی و بدون پلات است که تراکم و دقت نثر در آن به‌وضوح دیده می‌شود. بازتاب زندگی یک زن در کنتاکی و نیویورک است که قطاری پر از اضطراب او را با خود می‌برد. این رمان در سال 2001 راهی بازار نشر شد. زن می‌خواهد به عقب برگردد، با دفترچه خاطراتش، نامه‌هایش، آرزوهایش.

دشت‌ها، نوشته جرالد مورنان/ 1979/ انتشار 1982

این کتاب (سال انتشار 1982) داستانی فلسفی دارد که سومین رمان نویسنده استرالیایی(یکی از بهترین نویسنده‌های حال حاضر استرالیا،متولد 1939) است که به صورت چندلایه، گیج‌کننده، زیبا و جذاب به رشته تحریر درآمده است. داستان درباره فیلم‌ساز جوانی است که سفر به یک کشور خیالی دور در استرالیا را آغاز می‌کند و نویسنده در طول داستان فاکتورهای فیزیکی و متافیزیکی را وارد بدنه این داستان کوتاه کرده تا سنت‌ها و افق‌های فرهنگی را در یک استرالیایی انتزاعی به تصویر بکشد.

 

رویاهای قطار، داستان زندگی تلخ فردی بنام 

رابرت گری نر را به تصویر می‌کشد که غرب وحشی را تجربه کرده و وارد قرن 20 می‌شود.

شوهر زیبا، نوشته آن کارسون/ 2002

نویسنده این داستان کوتاه، نوشته خود را قصه مقاله‌وار/Fictional Essay می‌داند نه قصه که به صورت شعروار دنبال هم آمده است که آن کارسون آن را تانگو (29 تانگو/29 ازدواج،چیزی شبیه رقص که باید پایان داشته باشد) می‌نامد. داستان درباره ازدواج اول محکوم به جدایی است که باغم و اندوه، خیانت، نوستالژی و اشتیاق در هم آمیخته می‌شود .حرف اول و آخر کیتس در داستان این است که زیبایی حقیقت است. فقط نویسنده‌ای که برنده جایزه شعر است می‌تواند چنین اثری خلق کند.

دل‌شکسته، نوشته ناتانیل وست / 1939

این داستان کوتاه در سال 1939 نوشته‌شده است و دومین رمان کوتاه نویسنده به شمار می‌رود. نوعی کمدی الهی دانته و تراژدی و افسردگی را در این داستان کوتاه در نیویورک می‌توانید بیابید. دل‌شکسته مردی است مقاله‌نویس در رومه‌ای در نیویورک که دوستانش وی را جدی نمی‌گیرد و به تدریج شخصیتش دچار شکستگی عمیقی شده و افسردگی وی پس از خواندن نامه‌های دردناک مردم نیویورک و مشکلاتشان، دوچندان می‌شود. پناه بردن به مذهب، سفر دور کشور و نامزدش بتی و خانم دوئل، چیزهایی است که سعی می‌کند با پناه بردن به آن‌ها از افسردگی و نامه‌های مردم فرار کند.

گم‌شدن سال «خوآن سالواتیه‌را»، نوشته پدرو مایرال، برگردان به انگلیسی توسط نیک کایستور/ 2013

داستان ساده و هوشمندانه که به صورت جریان رودخانه‌ای از مرز اروگوئه تا آرژانتین را از طریق نقاشی و کنکاش میراث زندگی و هنر توسط خانواده نقاش دنبال می‌شود. در سن 9 سالگی خوآن سالواتیه‌را»، نوشته پدرو مایرال، برگردان به انگلیسی توسط نیک کایستور/ 2013

داستان ساده و هوشمندانه که به صورت جریان رودخانه‌ای از مرز اروگوئه تا آرژانتین را از طریق نقاشی و کنکاش میراث زندگی و هنر توسط خانواده نقاش دنبال می‌شود. در سن 9 سالگی خوآن سالواتیه‌را، از اسب افتاده و لال می‌شود. در سن 20 سالگی نقاشی عجیب‌وغریبی کشیده و جزییات 6 دهه زندگی آینده در دهکده خود که در امتداد آرژانتین و اروگوئه است را نقاشی می‌کند. بعد از مرگ سالواتیه‌را، پسرانش از بوئنوس آیرس به دهکده برگشته و میراث وی را پیدا می‌کنند و موزه‌داران اروپایی که دنبال نقاشی عجیب‌وغریب آمده‌اند، قصد خریدان را به قیمت گزاف دارند اما متوجه می‌شوند حلقه اصلی، این وسط گم شده است .

 

 

[][][] مزاحم نشوید، موریل اسپارک / 1971

شب زمستانی، عمارت مجلل در حومه ژنو و ورود بارون و بارونس و یک قتل و رسوایی پرسود

صدای جیغ برادر بارون و یک کشیش و راه‌اندازی یک عروسی خنده‌دار ،دو نفر از دوستان وزیر خارجه که در حال ترک اتاق انتظار هستند، ایجاد مستندات برای شهادت نادرست و قتل در طبقه بالا و پرونده‌ای که با توطئه و رسوایی در هم می‌آمیزد.

نوکران و مهمانان اتفاقی، همگان باید منتظر دستور ارباب خانه باشند که گفته است: لطفاً مزاحم نشوید.

اتان فروم، ادیث وارتون / 1911

استارک فیلد ماساچوست و مردی با آرزوها و خواسته‌هایی که در پایان با حوادث جالب روبرو می‌شود. داستان از حیاط خانه فروم در زمستان شروع می‌شود و راوی از مردی رمزآلود بنام اتان فروم می‌گوید که 24 سال قبل در یک حادثه وحشتناک مجروح شده است که وارتون در جای‌جای داستان با زبانی شعرگونه قصه را بیان کرده است. راوی فروم را به عنوان راننده یک‌هفته‌ای استخدام می‌کند و با پایان فصل اول، در فصل دوم نویسنده 24 سال به عقب برمی‌گردد و دائم از اول شخص به سوم شخص تغییر پیدا می‌کند.

 

گردآورنده شهروز براری صیقلانی

.

 


   توجه.    این مطلب در پیج اقای شهروز براری صیقلانی قید شده که  ،  سپاس از اقای شاهین کلانتری بابت  تولید محمحتوای آموزشی


 

.  به نام خالق هستی.

 

روش دوم.

گام اول: نام هر فصل کتاب را بنویسید و برای محتویات هر بخش تصمیم بگیرید

 

با این کار همیشه می‌دانید داستان هر بخش به کجا ختم می‌شود. نوشتن درباره‌ی شخصیت‌ها هم، در آغاز کار می‌تواند تا انتهای مسیر مفید باشد.

 

گام دوم: عناصر نگـاه دانلـود خوب را بشناسید

 

اگر می‌خواهید نویسنده‌ی موفقی باشید، درباره‌ی انتخاب نویسندگی به عنوان یک رشته‌ی دانشگاهی خوب فکر کنید (مگر اینکه انتخاب‌تان را کرده باشید و الان دانشجوی این رشته باشید)، در غیر این صورت، ادبیات را انتخاب کنید. پیش از نوشتن، باید یاد بگیرید چگونه با روشن‌بینی و نگاه منتقدانه بخوانید. ساختار جمله، تمایز شخصیت‌ها، شکل‌گیری طرح داستانی (پیرنگ) و پرداخت شخصیت‌ها زمانی به درستی انجام می‌شود که منتقدانه خواندن را پیش از نوشتن، آموخته باشید.

 

صحنه: صحنه از عناصر داستانی است که شامل زمان، مکان و شرایطی می‌شود که داستان در آن اتفاق می‌افتد. البته، شما به توصیف کامل صحنه نیاز ندارید. شما نیز مانند یک نقاش، اثری را خلق می‌کنید که در ذهن هر خواننده، تصویری متفاوت از خود به جا می‌گذارد.برای نمونه: ماریا از شیب تند اطراف قصر پایین رفت. هنوز دور نشده بود که یکی از پیشخدمت‌های پدرش جلوی او را گرفت و گفت: «شاه فردیناند می‌خواهد شما را ببیند». این قسمت کوتاه، گویای آن است که ماریا احتمالا دختر جوانی است که در یک قصر زندگی می‌کند. این به خواننده سرنخی می‌دهد که شاید داستان در قرون وسطی اتفاق می‌افتد. ماریا نیز یک نام لاتین است که می‌تواند گویای محل زندگی او باشد و «شاه فردیناند» هم که یک سرنخ درست و حسابی است! در واقع، همسر شاه فردیناند، ایزابلای یکم کاستیا، سفرهای اکتشافی کریستف کلمب به دنیای جدید را در سال ۱۴۹۲ بعد از میلاد، تأیید و حمایت کرد، بنابراین داستان حول و حوش همان دوران اتفاق می‌افتد.شخصیت‌ها: هر داستانی شخصیت‌های اصلی و فرعی دارد. مهم است که شخصیت‌های داستان شما جذاب باشند و به درستی معرفی شوند. معرفی صحنه و شخصیت‌ها، مقدمه‌چینی نام دارد.کتاب‌ها انواع مختلفی از شخصیت‌ها را شامل می‌شوند. قهرمان اصلی (پروتاگونیست) معمولا شخصیت اصلی و کسی است که داستان، او را دنبال می‌کند. برای هر شخصیت اصلی، معمولا یک ضدقهرمان(آنتاگونیست) وجود دارد، شخصیتی که برای پیشبرد داستان، کشمکش و بحران ایجاد می‌کند. معمولا شخصیت‌های منفی در کتاب‌ها ضد قهرمان‌‌ها هستند، اما همیشه اینطور نیست.به یاد داشته باشید: شخصیت منفی، شاید از دید یک خواننده، ضدقهرمان و از دید خواننده‌ی دیگر، قهرمان اصلی باشد. صرف‌نظر از نقش‌هایی که آنها بازی می‌کنند، این نوع شخصیت‌ها در موفقیت داستان، مهم هستند.کشمکش: چالش بزرگی است که یک شخصیت با آن روبه‌رو می‌شود و این کشمکش، معمولا دلیل وجود داستان است.شاید از ماریا، دختر پادشاه، خواسته‌اند تا تصمیم بگیرد که به کریستف کلمب اجازه‌ی استفاده از کشتی‌ها و ملوانان اسپانیایی را برای اکتشافاتش بدهد. ممکن است ماریا در باقی داستان با این مشکل روبه‌رو باشد.اوج داستان: نقطه‌ای که در آن جدی‌ترین چالش داستان اتفاق می‌افتد و جایی که نفس خواننده در سـ*ـینه حبس می‌شود.شاید ماریا تصمیم بگیرد به کریستف کلمب اجازه‌ ندهد از پول اسپانیا برای اکتشافاتش استفاده کند و کلمب از ماریا خواهش کند امکان سفر را برای او فراهم کند تا کلمب هم هر کاری که او می‌گوید انجام دهد تا این شانس را از دست ندهد. اینجا جایی است که ماریا باید تصمیم سختی بگیرد، تصمیمی که نتیجه‌ی کل داستان را مشخص می‌کند.نتیجه: نقطه‌ی اوج داستان را پشت سر گذاشته‌ایم، مشکل حل شده است و دیگر ابهامی وجود ندارد. توجه: اگر می‌خواهید رمان شما دنباله‌دار باشد، حداقل یک یا دو نکته‌ی مبهم باقی بگذارید.برای مثال، ماریا تصمیم می‌گیرد به آرزوهای کلمب احترام بگذارد و به او اجازه‌ی رفتن بدهد و پدرش را قانع کند که خودش هم کلمب را در این سفر همراهی کند. اغلب برای خوانندگان جالب است با پایانی مواجه شوند که انتظارش را نداشته‌اند، پس سعی کنید همیشه پایان داستان‌ شما قابل‌ پیش‌بینی نباشد.جزئیات: یکی از مهم‌ترین بخش‌هایی است که در نوشتن یک کتاب باید به آن پرداخت. به جای اینکه فقط بگویید: «آسمان آبی بود»، به درجه‌ی رنگ آبی آسمان اشاره کنید. مثلا بگویید: «آسمان به رنگ آبی نیلگون روشن بود». با این جزئیات، سطح گیرایی داستان را بالا می‌برید. اما در این کار زیاده‌روی نکنید. نمونه‌ی استفاده‌ی نادرست از جزئیات را ببینید: «آسمان به رنگ آبی نیلگون روشن بود که جلوه‌ی خاصی به رنگ خاکستری تیره‌ی ماسه‌هایی می‌داد که بسترشان از برخورد موج‌های کف‌آلود و کبودفام آغشته به آهک، مملو از حباب‌های آب بود.»شاخ و برگ دادن بیش از حد گویای این است که شما برای نوشتن داستان، احتمالا خودتان را به آب و آتش می‌زنید. از زبان توصیفی استفاده کنید، اما ماهرانه عمل کنید و در داستان خود، از لحن شاعرانه بجا استفاده کنید.

 

گام سوم: طرح داستان خود را بنویسید

این کار به منزله‌ی نقطه‌ی آغاز شما در تثبیت داستان خواهد بود. نیازی به نوشتن هیچ چیز خیالی نیست، فقط یک ایده‌ی کلی از داستان بنویسید. در نیمه‌ی کتاب، به طرح اصلی داستان که نوشته‌اید، رجوع کنید. شاید تعجب کنید اگر ببینید برداشت شما از کتاب، در فرایند نوشتن تغییر کرده باشد. می‌توانید کتاب را به گونه‌ای تغییر دهید که با طرح اولیه‌ی داستان مطابقت کند یا می‌توانید طرح اولیه‌ی داستان را پاره کنید و داستان را تا هر کجا که پیش بـرده‌اید، ادامه دهید. حتی می‌توانید طرح اولیه را با طرح متفاوت کنونی ترکیب کنید. انتخاب با شماست. یادتان باشد این کتاب شما است.

 

گام چهارم: نوشتن را آغاز کنید

این بهترین بخش کار است. اگر با شروع کار مشکل دارید، به سراغ کشمکش داستان بروید و از آنجا شروع کنید. هر زمان نوشتن برایتان عادی شد و احساس راحتی کردید، توصیفات صحنه را به داستان اضافه کنید. احتمال دارد چیزهای زیادی را در داستان تغییر دهید، زیرا بهترین ویژگی نوشتن کتاب این است که می‌توانید به تخیل‌تان پر و بال بدهید. تنها چیزی که باید به خاطر داشته باشید این است که این فرایند باید برای شما لـ*ـذت‌بخش باشد، در غیر این صورت، شاید کتاب شما عاقبت سر از یک سطل زباله‌ی قدیمی زنگ زده درآورد.

 

گام پنجم:: یادتان باشد از دفتر یادداشت فقط برای برنامه‌ریزی استفاده کنید!

بهترین کار این است که داستان‌تان را تایپ کنید تا بتوانید نسخه‌های متعددی از آن را تهیه کنید، اشتباهات را به راحتی پاک

یاحق.

 Reactions: بانوی ایرانی, PrAiSe, zahra.kh and shahrooz barari seyghalani .

(شهروزبراری صیقلانی) نویسنده و مدرس دانشگاه گیلان کلانشهر رشت'

انجمن ادبیات داستانی فارسی


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

سلین پری کاتب Ronald Jesse آموزش مدیریت و کارآفرینی دوربین مداربسته تحت شبکه O33EIN نهاوندیهای مقیم تهران